هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

به جا مانده از پست قبلی....

از پست قبل یه سری عکس باقی موند که فراموش کردم بزارم.که اینجا برات میزارم. بعد از به قول معروف چک و چونه های من و مامان جون سر کوتاه و مرتب کردن موهات بالاخره شکست خوردم .آخه خیلی منتظر موندم تا موهات به این اندازه بشه و دلم نمیخواست کوتاه بشن. مامان جون یکم جلوی موهات و پشت موهات رو کوتاه و مرتب کرد.پشت موهات بلند شده بود و روشون فر شده بود  وخیلی نامرتب میشد..ولی خدایش خیلی بهتر شد و مامان جون میگفت که رشد موهات بیشتر میشه.این هم اولین موهای کواته شده ات. قربون موهای طلایی نازت بشم من . موطلام. عمه اینا اومدن خونه مامان جون و باز هم مثل همیشه زحمت کشیدن و برات هدیه اوردن . و یه کتاب پازلی خیلی خوش...
29 دی 1392

15 روز گردش دونفره-قسمت اول

آرمینا 17 ماه و 22 روزه   سلام به دختر شیرینم و همه دوستای گلم که این مدت که نبودم بهم سر میزدن . دلم برای همتون تنگ شده  بود همینطور برای این دنیای مجازی و نی نی وبلاگ .تا رسیدیم خونه بدو اومدم سراغ کامپیوتر ببینم چه خبرا هست. خوب از اول همه چیز رو برای عسلم مگم تا برات یه خاطره بمونه. 15روز خونه بابا جون بودیم .بابا که یه هفته ماموریت اصفهان بود.قرار بود برگشت بیاد دنبالمون که نشد و اینطوری شد که مامان جون و باباجون دوباره زحمت کشیدن و ما رو  برگردوندن. بابایی که حسابی دلش واست تنگ شده بود. همش میپرسید چیکار میکنی و چیز جدید چی یاد  گرفتی ..... وقتی میخواست با تلفن باهات صحبت کنه همش گوشی رو کنار میزدی و...
27 دی 1392

15 روز گردش دونفره-قسمت دوم

دختر خوشکل و شیرینم آماده نماز خوندن شده این تیپی یه روز  عمو مهدی دعوتمون کرد خونشن .یه چیزی که خیلی جالب بود چونکه جای جدیدی واست بود همش میدویدی اینور اونور .وقتی به قسمت سرامیکی و کفپوش میرسیدی چونکه جوراب پات بود و لیز میشد آروم آروم و با احتیاط میرفتی . قسمت آشپزخونشون یه پله کوچیک داشت میگفتم نیفتی بشین بعدش بیا پایین و تو هم از وسط آشپزخونه میخوابیدی و عقب عقب میومدی پایین که کلی به این کارت میخندیدیم که از اینجای کارت عکس ندارم. برای دیدن بقیه عکسها لطفا بیایید ادامه مطلب...... یه بار رفتیم گلخونه باغ عموی خودم هوا یکم سرد بود ولی خوب بود یه عالمه گل چیدیم و توهم خیلی خوشحال بودی. تازگ...
27 دی 1392

عکسای همینجوری..........

 آرمینا 17 ماه و5 روز سلام عروسک شیرینم اومدم چندتا از عکسات رو برات بزارم وهمراه  یه خبر..... اول عکسات یه روز که هوا خیلی خوب بود با بابایی رفته بودیم توی حیاط که کباب درست کنیم  یعنی سرد بود ولی آفتاب گرمای خوبی داشت .لباس تنت کردم و یکم رفتیم توی حیاط که خیلی خوشحال شدی.صندلیت رو هم بردیم توی حیاط که راحت بشینی. بابایی داره بهت جوجه کباب میده .اینطوری که روی منقل بابا کباب بهت بده خیلی دوست داری. اینجا داشتنی اَم اَم میخوردی جوجه کباب و ماهی سرخ شده که خیلی دوست داری شیطونی سر سفره و اما اون خبری که گفتم ............. امروز مامان جون و بابا جون میان دنبالمون که ب...
8 دی 1392

روزی که گذشت.....

آرمینا 17 ماه و 4 روزه   دیروز طبق دستور دکترت بعد از قطع کردن داروهات یه آزمایش دیگه ازت گرفتیم که خدا رو شکر جواب عفونت منفی شد یعنی اینکه برطرف شده.و از دیروز از این بابت خیلی خوشحالیم . دیروز  بعد از آزمایش دادنت رفتیم بازار .اول گوشوارت رو عوض کردیم آخه یه بار دیدم توی گوشت نیست .افتاده بود زمین و از هم باز شده بود ونمیشد درستش کرد. خیلی توی گوشت خوشکله ببین بعدش رفتیم یکم برات خرید کردیم برات کاموا خریدم و سفارش دادم تا برات یه کت خوشکل و با پاپوش و تل ست ببافن.امیدوارم خوب در بیاد . بعدش برات کارتن دیگه پوشک خریدیم. و بعد  رفتیم رستورن غذا خوردیم .دختر خیلی خوبی بودی فقط یه سره حرف میز...
5 دی 1392

یلدای 92

آرمینا 17 ماه و 1 روزه عزیزم امسال دومین یلدایی بود که کنار ما بودی.سال گذشته همه دوستان خونه ما مهمون بودن. سال قبل 5 ماهه بودی .این عکس رو از سال قبل داشتم.فندق کچل و کوچولوی مامانی و امسال همه خونه یکی یگه از دوستامون بودیم .شب خیلی خوبی بودو خوش گذشت تا ساعت 4 صبح خونشون بودیم و میگفتیم و میخندیدیم .تو هم سیر دل وحسابی با بچه ها بازی کردی تا نزدیکای ساعت  12 بود که خوابت برد. قبل از رفتن به مهمونی و این هم نخودچی های مهمونی .البته این عکس 6 ماه پیشه.یادم رفت امسال ازتون عکس بگیرم. سال قبل 5 ماهه بودی. امسال 1 سال و 5 ماه و یلدای سال آینده 2 سال و 5 ماهه. انشالله ما زنده با...
5 دی 1392

تولد 17 ماهگی

  آرمینا 17 ماه و  18 ساعت   عزیزم عزیز ترینم خدای اطلسی ها با تو باشد  پناه بی کسی ها با تو باشد تمام لحظه های خوب یک عمر  بجز دلواپسی ها با تو باشد 17 ماهه شدنت مبارک ...
3 دی 1392
1